تلنگر
.
🍳 لقمه حرام
🔅 شریک بن عبد اللّه را روزى به دربار مهدى عباسى آوردند، که قبل از هارون بوده است. مهدى عباسى به او گفت: شریک! نمى گذارم از دربار بروى، مگر یکى از این سه کار را قبول کنى؛ یا رئیس قوه قضائیه مملکت بشوى، که آن زمان «قاضى القضات» بود. یا شغل معلمى بچه هاى مرا قبول کن. ما در اینجا یک اتاق به تو مى دهیم، هر روز بیا و به بچه هاى ما درس بده. و یا امروز ناهار را میهمان ما باش و از غذاى ما میل کن.
شریک بن عبد اللّه در فکر فرورفت. اگر هر سه قسمت را قبول نمى کرد، آخرش این بود که مهدى عباسى مى گفت: جلاد! گردن او را بزن! و از شهداى اصیل عالم مى شد. اما شریک در جواب گفت: منصب قاضى القضاتى، قرار دادن خودم در لب جهنم است، پس این را نمى خواهم. معلمى بچه هایت را هم نمى خواهم، چون فکر کرد این بچه ها در نزد او درس بخوانند، فردا بعد از مرگ پدرشان رئیس مملکت مى شوند و مثل او به تمام اهل مملکت ظلم مى کنند، لذا گفت: نه، من ظالم پرورى هم نمى کنم. اما یک ناهار میهمان بودن و خوردن عیبى ندارد. قبول کرد.
مهدى عباسى به رئیس آشپزخانه دستور داد، فقط از مغز استخوان (نخاع) و شکر، چند نوع غذا درست کنید و بیاورید. رئیس آشپزخانه که شاهد جریان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد، گفت: غذا آماده است و سفره را چیده ایم، بفرمایید و به مهدى عباسى آرام گفت: شریک بن عبد اللّه، اگر امروز این غذا را بخورد، هیچگاه رستگار نخواهد شد. یعنى به قدرى معلوم بود که آشپز هم فهمید.شریک بن عبد اللّه سنان غذاى حرام را خورد، بعد، هم منصب قاضى القضاتى را قبول کرد و هم معلمى بچه ها را پذیرفت.
(پیامبر اکرم(ص)می فرمایند:
لقمة حرام، ایمان را از انسان سلب میکند.)
#زندگی #رهبری #امام #تجربه #عبرت #مهربانی #قبر #آیت_الله #نوجوان #مادر #قاضی #خدا #وصیت #همسر #ولایت #قضاوت #پدر #پاکدامن #اختلاف