امام رضا علیه السلام
نمی دانم اسرار این دل چیست ؟ چرا گاهی این گونه تنگ می شود! نمی دانم چه بر سر عقل می آورد ! که این گونه بی تاب می شود.
نمی دانم چرا ! من نمیدانم چرا ؟مگر دل هم جزء از وجودت نیست!مگر قلب هم یکی از عضو های بدن نیست؟ اما چرا می تواند افسار تمامت را به دست بگیرد ! نمی دانم چرا همین که دل تنگ می شود ، زندگی برایت تنگ می گیرد ! اما وای به حال زمانی که دلت به بهانه ای تنگ شود ، دل که بهانه گیر شود ، عقل قالب تهی می کند ، عقل در مقابل دل بهانه گیر که دوام نمیآورد .
حال وای به حال عقل من که دلم عرصه را برایش تنگ کرده . عقل میلش به ماندن است اما دل نمیپذیرد .
آقا جان بخدا که دلم تنگ است و عقلم در حال عقب نشینیست .
آقا جان خودت خوب میدانی که دلتنگی و غریبی چیز خوبی نیست .
آقاجان فکری به حال دلم بکن پیش از آنکه عقلم را به ویرانی بکشاند .
آقاجانم
محتاج نگاهی زِ رخ دلبر یارم
دربند و اسیر غم یکبار نگاهم